سفارش تبلیغ
صبا ویژن

باز باران

ما از خدای خود گمشده ایم

    نظر

 ما از خدای خود گمشده ایم

او به جستجو

چون ما نیازمند و گرفتار آرزو

گاهی به برگ لاله نویسد پیام خویش

گاهی درون سینه ی مرغان به های و هوی

در خاکدان ما گوهر زندگی گم است

این گوهری که گم شده است ،

                   مائیم یا که

                                        اوست؟!!!!

 

                                       نمایش تصویر در وضیعت عادی


....

    نظر

شوق پرواز دارم

به همان حد که دلم تا اوج، می زند پر بی هوا

دست هایم باز باز ، چشم هایم بسته است

من آماده ی پروازم

از شوق پریدن باز ابر ها می بینم

در حسرت اوجم ، اینجا کفافم نیست

من عاشق پروازم!


گاه و بی گاه دلم می گیرد

گاه و بی گاه دلم می گیرد

 

از تماشای گلی که در آن سمت حیاط

وسط شب بوها ....می ریزد پر

 و در آن اوج سماء

از تماشای پرنده ،‌که از آن دسته ی کوچ

جامانده و درمانده ....بی هدف پر می زند

گاه و بی گاه دلم می گیرد

از این سردی ایام

و از این طعم زمانه....!!

 

                              نمایش تصویر در وضیعت عادی

 


و من

    نظر

فراموش کرده بودم..........

آسمان آبی است

ابر سپید است ...و گنجشکانی گهگاه در آسمان اوج می گیرند

و روی ابرهای آسمان بالا بلندی بازی می کنند

و شاید کمی آن طرف تر چند کبوتر سفید قایم موشک را بازی می کنند

و شاید، برگ گلی در آغوش نسیم ، در ننوی آسمان به خواب می رود

و من...

                    چقدر دلم برای آسمان تنگ است


سلام

  ((دع ا ))

یک نفر دلش شکسته بود

 توی ایستگاه اجابت دعا نشسته بود منتظر،

ولی دعای او دیر کرده بود، او خبر نداشت که دعای کوچکش توی چهارراه آسمان ،

پشت یک چراغ قرمز شلوغ گیر کرده بود...

او نشت و باز هم نشت ، روزها یکی یکی از کنار او گذشت

روی هیچ چیز و در هیچ جا از دعای او اثر نبود،هیچ کس از مسیر رفت و آمد دعای او با خبر نبود..

با خودش فکر کرد پس دعای من کجاست ؟ او چرا نمی رسد؟شاید این دعا راه را اشتباه رفته است!!

پس بلند شد، رفت تا به آن دعا راه را نشان دهد ،رفت تا که پیش از آمدن برای او دست دوستی نشان دهد

رفت، پس چراغ راه آسمان سبز شد، رفت و با صدای رفتنش کوچه های خاکی زمین،

جاده های کهکشان سبز شد .......او از این طرف دعا از آن طرف..

در میان راه با هم آن دو روبرو شدند ، دست توی دست هم گذاشتند و گرم گفت و گو شدند

برف ها کم کم آب می شود ، شب ذره ذره آفتاب می شود

 و دعای هر کسی رفته رفته توی راه مستجاب می شود.......

 

                                                    نمایش تصویر در وضیعت عادی